سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های...
 
قالب وبلاگ

صدای خورد شدنم را شنیدم واقعیتش نمیدانم که چه چیز باعث گریه های شبانه ام شدحرف ها؟ کنایه ها؟ توهین های ریز ودرشت؟ دیگر گم کرده بودم دلیل گریه هایم را
دیگرمن همان دختر خنده روی گذشته نبودم من پیرزنانه رفتار میکردم انگار نه انگار فقط 16سال داشتم
تا به خودم آمدم کار از کار گذشته بود دنیایی بر سرم خراب شد
گفتم نه تسلیم نمیشوم کوتاه نمی آیم در برابر سیاهی ها گذشت میکنم و سعی میکنم رود باشم
شاید دلیل گذشت کردن هایم این بود که میدانستم سیاهی ها قصد جانم را کرده و کوتاه بیا نیست کمی عقب کشیدم اما سیاهی های زندگیم دیگر داشتند روحم را به سلطه در می آوردند
روزی چشم باز کردم و در کمال تعجب خود را ضعیف تر از همیشه روی تختی با ملحفه سفید دیدم. ترسیدم که خدایا مگر کوتاه نیامدم ؟ پس اینجا چه میکنم؟ من قرار بود روزگار بهتر شود پس چه شد؟ چند روزی زندانی بستر شدمو همدم رنگ های سفید بی روح شدم
نمیدانم چه شد در آن زندان سفید رنگ اما بعد از آزادی از آن دیگر با همه خستگی هایم قصد سازش و رها کردن سیاهی ها را نداشتم
باخود گفتم: سیاهی مگر گذشت میفهمدکه گذشت کنم؟ سیاهی متکبرانه روحت را تسخیر میکند و خودش در گوشه ای ذره ذره آب شدنت را میبیند
پس بر خلاف 16سال قبل زندگیم تصمیم گرفتم که سیاهی را تا آخر عمر سیاهی بدانم از او نگذرم و اجازه ندهم که دنیایم را ویران کند
بعد از آن چند باری با سیاهی بازی کردم
همین قدر میدانم که روحم را در قمار با او باختم
نه یک بار بلکه چندین و چند بار
بعضی سیاهی ها قابل گذشت نیستند حتی اگر به ظاهر از زندگی آدم پاک شوند
تا روزی که چشم از این دنیای پر از سیاهی ببندی باید ازآنها بترسی



[ پنج شنبه 99/4/5 ] [ 2:15 عصر ] [ fatemeh1023 ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 246
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 60981