نوشته های... |
صفرا ، سودا ، دم ، بلغم در رگ هایم جاریست [ چهارشنبه 99/5/29 ] [ 12:36 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
یه شبایی تو زندگی هست هوای همو داشته باشیم [ سه شنبه 99/5/21 ] [ 3:30 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
میدانی ادم است دیگر گاهی تلخ میشود ... نه مثل قهوه که تلخیش لذت دارد ها...نه... مثل بادام که تلخیش ازار میدهد ... ادم است دیگر گاهی میزند زیر همه چیز زیر... تمام قول هایش ... زیر تمام ارزو هایش ..... میدانی تحمل ادمی هم حدی دارد ... حد که بگذرد میزند به در بی خیالی .... و امان از ادم بی خیال.... دنیا را کنار میگذار... و اندکی... فقط اندکی میمیری تاابد... [ سه شنبه 99/5/21 ] [ 3:21 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
#او همان کسی که هیچکس نمیشناستش ولی همه میشناسنش... [ سه شنبه 99/5/21 ] [ 3:16 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
یه حالی هست که انگار ، تا خرخره غرق تفکر کتاب ها بشی و بعد ؛ یهو بوم! [ سه شنبه 99/5/21 ] [ 3:1 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
چقدر خوب است... چقدر خوب است... کسی بی دلیل تو را دوست داشته باشد و هنگامی که از او می پرسی چرا من را دوست داری؟ در جواب بگوید به خدا نمی دانم چرا اما این را میدانم که وقتی نباشی اصلا خوب نیستم!! چقدر خوب است آدم یکی را داشته باشد هر وقت به او فکر می کند تمام درد هایش را فراموش کند! و چقدر خوب است... این دوست داشتن های بی دلیل آدم را آرام و سبک میکند! [ سه شنبه 99/5/21 ] [ 2:55 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |