نوشته های... |
ی وقتایی هرکاری میکنی درست نمیشه ! سخته ! اما فکر کنم همین موقع هاس که قوی بودن و صبر کردن معنا میگیره .. هنوز نتونستم بلند شم .. اما میخام شروع کنم...میدونم میشه... [ دوشنبه 99/3/19 ] [ 8:25 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
-حالت خوبه؟ صدای برخورد قطرات آب که از دوش بر روی گوشم میچکد، من را به خود میاورد. بلند میشوم و دوش را میبندم. حوله را برمیدارم و به دور خود میپیچم. در آینه نگاهی به خود میندازم. صورتم لبخند را فراموش کرده است. [ دوشنبه 99/3/19 ] [ 8:20 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
من رویاهامُ همین امروز میخوام... همین امـروز دلم میخواد با صدایِ سازم آروم کنم دلِ آدمایِ مهمِ زندگیمُ... همین حالا دلم میخواد یه عکاسِ ماهر باشم تا لبخندِ عزیزترینامُ ثبت کنم یا یه خیاطِ درست حسابی، یه نویسنـده یِ بی نقص .... الانه که دلم می خواد ورِ دلم، تو تک تکِ روزا و لحظه هام باشی... من همین امروز، همین حالا که هجده سالمه دلم میخواد شروع کنم راهِ به رویاهام رسیدنُ.... همین حالا که بازوهام زور داره و چشمام سـو... همین الان، تو هجده سالگی که پاهام توان داره و تن و فکـرم انرژی... تو چهل سالگی رسیدن به این رویاها دردی رو دوا نمیکنه از من تو پنجاه سالگی اینا دیگه برام رویا نیست، حســرته.... تو شصت سالگی، نرسیدن به رویاهامه که بغض میشه تو گلومُ اشک میشه تو چشمام... خیلی چیزا رو تو همین هجده سالگی همین امروز همین حالا که جوونمُ سرِ حال میخوام که داشته باشم... تو چهل، پنجاه سالگی دوست دارم اینا برام خاطره باشن نه حسـرت... [ دوشنبه 99/3/19 ] [ 7:20 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
نشسته بود، زدم روی شونش گفتم تنهایی بدنگذره ؟! نباش تنها، یهو دیدی شصت سالت شده هنوز نشستی اینجاها [ دوشنبه 99/3/19 ] [ 6:58 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
امروز حس کردم نیاز دارم به یک خواب طولانی،خیلی طولانی... [ سه شنبه 99/3/13 ] [ 5:50 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
تا الان کسی بغلت کرده؟؟ [ سه شنبه 99/3/13 ] [ 5:45 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
تقصیر اونایی که تا بارون میاد، یه آهنگ میذارن و فیلم میگیرن و به اشتراک میذارن نیست! تقصیر اونایی که خوابشون نمیبره و اون ساعتی که بیدار بودن رو به اشتراک میذارن نیست! تقصیر اونایی نیست که هرشب و هرشب یه مسیر رو میرن و برمیگردن و قدم زدنشون رو به اشتراک میذارن! همه اینا تقصیر دلتنگیه.. شاید وقتی بارون میاد، اونیکه فیلم میگیره قبلا کسی کنارش بوده و حسش رو تو بارون برای اون تعریف میکرده و حالا فقط دلتنگیش مونده.. شاید اونیکه تا صبح بیدار بوده، منتظر پیام یه نفر مونده و حالا فقط دلتنگیش مونده.. شاید اونیکه هرشب و هرشب یه مسیر رو میره و برمیگرده، قبلا تو این مسیر کسی کنارش بوده و حالا اون یه نفر نیست و فقط دلتنگیش مونده.. وقتی برای آدم،فقط یه دلتنگی بمونه بارون بیاد،برف بیاد،آهنگ گوش کنه یا هر خیابون رو هزار بار بره و برگرده فایده نداره.. فقط باید یکی باشه که بفهمه دلش تنگه! [ سه شنبه 99/3/13 ] [ 3:27 عصر ] [ fatemeh1023 ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |